Maryam Abolhasani من سرمایهام رو «روی» فرش قایم میکنم! اسکناسهای عیدی - نامههای عاشقانه قایمکی - عکسهای تاشده که میخواستیم دوباره صاف شن… شما هم هر چیزِ ارزشمندی رو گاهی زیرِ فرش قایم میکردین؟ ما، من و خواهرم، زیر فرشهامون رو، صندوقچهی اسرار کرده ب... 18 فوریهٔ 2025 داستان مشتریان
Maryam Abolhasani پروازِ یک قالیِ پرنده به آمستردام! این قصه را من برایتان تعریف میکنم؛ «من» یعنی دوستِ بچههای دیدار، که همین الان دارم این داستان را مینویسم و نمیدانم دقیقا کِی ممکن است آن را بخوانید(ولی بدانید که خیلی خوشحالم که آنها را میخوانید... 15 فوریهٔ 2025 داستان مشتریان
Maryam Abolhasani دیدار اتفاقی با دوستی به خونگرمیِ رنگِ لاکی! خیلی از دیدارها اتفاقی پیش میآیند؛ بینِ ما و آدمها، بینِ ما و چیزها، بینِ ما و لحظهها، بسیار ساده هم پیش میآیند و بعد مینشینند گوشهگوشهی زندگیمان. این قصه از همین دیدارهای اتفاقی و ساده است... 1 فوریهٔ 2025 داستان مشتریان
Maryam Abolhasani گرهای در گوشهای از چهارگاه، رجی در جَز من فرشها را میشنوم. بله، درست خواندید! فرشها را میشنوم. همان طور که مسجد شیخ لطفالله و تابلوهای جکسون پولاک را! همان طور که ذهنم نتهای موسیقی را کنار هم قرار میدهند و گوشم نتها را میشنود و د... 27 ژانویهٔ 2025 داستان مشتریان
Maryam Abolhasani دنبالِ فرش بودم؛ دوست پیدا کردم! باور کنید خیلی چیزها تغییر میکند با آمدنش! بچه را میگویم؛ آن هم نه اولی، نه دومی، بلکه سومی! انگار باید زندگیات را تکانی بدهی و سرِ حال بیاوری. جا برایش باز کنی و همه چیز را نو کنی! شنیدهاید حتما... 15 ژانویهٔ 2025 داستان مشتریان
Maryam Abolhasani فرشهای آنتیکِ مریم؛ کهنههای همیشه نو! چیزهایی که اصیل هستند، بیتاریخاند ؛ زمان بر آنها نمیگذرد. در همه حال و همه جا، تازهاند. ایستا و پویا هستند؛ ایستا، چون در برههای از تاریخ ایستادهاند و آن را در دل نگه داشتهاند و پویا، چرا که آ... 13 ژانویهٔ 2025 داستان مشتریان
Maryam Abolhasani یک زندگی؛ بناشده به دورِ یک فرش! من زندگیام را دور یک فرش ساختم! درست خواندید! زندگیام را دورِ یک فرش ساختم. شاید فکر کنید فرش است که میآید میافتد وسطِ یک زندگی، اما الان قصهی من را میشنوید که یک فرش انداختم و زندگیام را دورِ ... 12 ژانویهٔ 2025 داستان مشتریان